دلنوشته های دریا

آلزایمر

1397/8/9 16:39
نویسنده : دختر دریا
246 بازدید
اشتراک گذاری

یه وقتایی آلزایمر چقد میتونه کمک حالت باشه...برای اینکه شبا راحت بخوابی بدون ناله...

برای اینکه تو اول جوونی قلبت درد نگیره ... برای اینکه بتونی دوام بیاری و ادامه بدی ... برای اینکه حالت خوب باشه ... فراموشی گاهی واقعا نعمته ... کاش این روزها دچارش میشدم....

خاطرات تلخی دارم که مثل سرطان دارن منو اروم اروم میکشند ... سعی میکنم فراموش کنم ولی همیشه تو اوج خوشیها میان جلوی چشمم و بهم یاداوری میکنن که اون روزهارو فراموش نکن ....قبلا تو یه سایتی عضو بودم اون روزهای پر از درد تو اون سایت مینوشتم امروز خیلی اتفاقی نوشته های دو سال پیشم رو تو اون سایت دیدم ...با خوندنش قلبم درد گرفت تک تک اون لحظات مثل یه فیلم جلوی چشمم اومد.... روزهای پر از درد ...مجبورم دوباره تو اون راه پر از درد قدم بردارم این دفعه با استرس بیشتر و صد البته توان کمتر.... خدایا خودت بهم کمک کن ...کمکم کن چون این راهیه که علم پزشکا توی ژنتیک کم اوردن و فقط معجزه میتونه کمکمون کنه .... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)